دیدگاه رفتاری مبتنی بر فرهنگ نرور و اسلاتر
این دو پژوهشگر، بازارگرائی را یک پدیده رفتاری میدانند که از سه جزء زیر تشکیل شده است:
الف) مشتریگرائی؛
ب) رقیبگرائی؛
ج)هماهنگی بین بخشی.
ترکیب سه عنصر فوق، بازارگرائی را شکل میدهد. بر اساس نظر نرور و اسلاتر، مشتریگرائی، مستلزم شناخت کافی سازمان از مشتری، جهت ایجاد ارزش برتر (محصول وخدمات برتر) برای آنان است. ایجاد ارزش و افزایش منافع برای خریداران و مشتریان ازطریق کاهش بهای تمامشده صورت میگیرد. برای توسعه شناخت سازمان نسبت به مشتریان، اطلاعات از نیازها و خواستههای مشتریان و محیط اقتصادی، سیاسی مورد نیاز میباشد. از این طریق میتوان مطمئن شد که سازمان، نسبت به نیازهای جاری و آتی مشتریان، شناخت پیدا کرده و قادر به برآوردن نیازهای آنان است. رقیبگرائی در دیدگاه نارور و اسلاتر، به معنای شناخت سازمان از قوتها، ضعفهای جاری و آتی رقبا بخصوص درمورد استراتژیها و ظرفیتهای بلند مدت آنان است. رقیبگرائی به موازات مشتریگرائی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. این تجزیه و تحلیل از طریق جمعآوری اطلاعات وارزیابی ظرفیتهای تکنولوژیکی رقبا و توانایی آنان در ارضای نیازها و خواستههای مشتریان صورت میگیرد. منظور از هماهنگی بینبخشی (همکاری داخلی)، استفاده هماهنگ از منابع سازمانی جهت ایجاد ارزش برتر برای مشتریان است. هر شخص در سازمان به طور بالقوه میتواند برای مشتری ایجاد ارزش کند. ادغام هماهنگ منابع سازمانی منجر به برقراری ارتباط مشتریگرائی با رقیبگرائی میشود. ایجاد اطلاعات، توزیع اطلاعات و استفاده هماهنگ از منابع سازمانی منجر به هماهنگی بین بخشی میشود.
طبق نظر نارور و اسلاتر، نوآوری مداوم به صورت تلویحی در هر یک از این مؤلفهها وجود دارد. اگر نوآوری و تولید مداوم اطلاعات نباشد، کارمندان، پیشنیازهای صحیح برای ارائه خدمات ویژه به مشتریان را نخواهند داشت. دو معیار تصمیمگیری نشان دادهشده در تصویر تمرکز بر سود بلندمدت و سوددهی میباشد. یک تجارت موفق، بازده مالی بلندمدت خود را از طریق خلق مداوم ارزش ویژه برای مشتری میسازد. یک کمپین بازاریابی کوتاهمدت یا یک حراج ممکن است فروش را بالا ببرد، اما تصویر سازمانی و مشتریزایی، فقط در طول زمان و با حسن شهرت و تعهد قابل کسب است (نارور و اسلاتر،1990).