امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) یکی از دلایل نبرد با لشکر جمل و فتنهگری و فسادجویی آنان را قتل حکیم بن جبله به دست آنان یاد کرد.[۲۱۶]
جاریه بن قدامه تمیمی سعدی
جاریه بن قدامه تمیمی سعدی از صحابیان پیامبر خدا(صلّیاللهعلیهوآله) [۲۱۷] و از یاران پاک نهاد و شجاع امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) است.[۲۱۸] او بُرنا دل و ژرفنگر بود و از شخصیتی والا و محبوبیتی بسیار، برخوردار بود. او در دوستی حضرت امیر(علیه السلام)، استوار گام و بر دشمنان او بسیار سختگیر بود.[۲۱۹]
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آخرین روزهای حیات خود، جاریه را برای خاموش ساختن فتنهگریهای بُسر بن اَرْطاه ـ که در تیره جانی و زشتخویی بیبدیل بود – به سوی وی فرستادند. جاریه در مأموریت بود که مولا(علیه السلام) بهشهادت رسید. جاریه، استوار گام و با شناخت ژرف از حق، از مردم مکّه و مدینه برای امام حسن (علیه السلام) بیعت گرفت.[۲۲۰]
او جانی منوّر و روحی بزرگ داشت و از بیان حق، هرگز نمیهراسید. چنین بود که پس از صلح امام حسن(علیهالسلام) نیز در حضور معاویه از امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) دفاع کرد و بر استواری در موضع خود، تأکید نمود.[۲۲۱]
ابو قتادۀ انصاری
ابو قَتاده انصاری، از یاران امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بود که در تمام جنگهای ایشان شرکت داشت. در جنگ جمل، با خطابهها حماسی خود، ایمان عمیق و وفاداریش به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را نشان داد و در جنگ نهروان، فرمانده پیاده نظام بود. حضرت امیر(علیهالسلام) او را به عنوان فرماندار مکّه منصوب کردند. ابوقتاده در زمان خلافت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) ازدنیا رفت. [۲۲۲]
ابو قَتاده انصاری، خطاب به امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) در جنگ جمل گفت: «ای امیر مؤمنان! پیامبر خدا این شمشیر را بر گردن من آویخت و آن را غلاف کرده بودم و در غلاف بودنش به درازا کشید و اکنون هنگام برهنه کردن و بر کشیدن آن بر سر این قوم ستمکار است ؛ کسانی که از هیچ خیانتی در حقّ امّت، فروگذار نکردند. پس اگر دوست داری مرا پیش فرستی، بفرست.»[۲۲۳]
۳٫۱٫۲٫ بیبصیرت یاران، زیر ذرهبین تاریخ
برخی از یاران امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، با آنکه همواره خود را از نزدیکان وشیعیان حضرت امیر(علیهالسلام) میدانستند، درمواقعی مرتکب اشتباهات وخطاهایی شدهاند که نشاندهندۀ بیبصیرتی آنها در آن شرایط است. چهبسا اگر قدرت تشخیص حق از باطل را داشتند، هرگز اینگونه از امام خویش کناره نمیگرفتند ومورد وسرزنش تاریخ وانسانهای حقیقتجو نبودند. آنچه به عنوان نمونههای تاریخی بیبصیرتی یاران امیرالمؤمنین(علیهالسلام) درپی خواهد آمد، بخشهایی از زندگی این افراد است که نشانگر بیبصیرتی وعدم آگاهی ایشان نسبت به شرایط اجتماعی وسیاسی دوران حکومت حضرت میباشد.
رَبیع بن خُثَیم ثَوْری
رَبیع بن خُثَیم ثَوْری که به زهدو عبادت، مشهور بود،[۲۲۴] در هنگام جنگ صِفّین، با گروهی از قاریان به محضر امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) آمد و گفت:در جنگ با معاویه تردید دارم و تو و مسلمانان، از جنگ با مشرکان، بی نیاز نیستی. پس ما را به یکی از این مرزها بگمار تا در آن جا بجنگیم. حضرت امیر(علیهالسلام) هم او را به فرماندهی گروهی از قاریان گماشت و آنها را به اطراف قزوین و ری، فرستاد.[۲۲۵]
در واقع او با همه ادّعای تقدّس و زهد و دنیاگریزی، حق را نشناخت و در هنگامه اوجگیری فتنه، تردید کرد و سرِ خویش گرفت و ازامیرالمؤمنین (علیهالسلام) – که محور حق بود – جدا شد.
سلیمان بن صُرَد خُزاعی
سلیمان بن صُرَد بن جون خُزاعی از صحابیان پیامبر خدا و از شیعیان برجسته کوفه است.[۲۲۶] او در جنگ جمل، شرکت نکرد و مورد سرزنش امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار گرفت ؛ امّا در جنگ صِفّین، فرماندهی پیاده نظام جناح راست لشکر حضرتامیر(علیهالسلام) را به عهده داشت.[۲۲۷]
امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) او را فرماندار منطقۀ جَبَل نمودند و صلابت او را در دین ستودند.[۲۲۸]
سلیمان، در زمان امامت امام حسن(علیه السلام) از یاران آن بزرگوار بود و پس از آن که معاویه قرارداد صلح را نقض کرد، به امام حسن(علیه السلام) پیشنهاد داد که کارگزار معاویه را از کوفه اخراج کند ؛ امّا امام(علیهالسلام) موافقت نکردند.[۲۲۹]
سلیمان، پس از هلاکت معاویه، مردم کوفه را جمع کرد و به امام حسین (علیه السلام) نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت نمود ؛ لیکن از بیعت خود، تخلّف نمود و در قیام سید الشهدا (علیه السلام) شرکت نکرد. او بعد از مرگ یزید، شیعیان کوفه را دورخود جمع کرد و قیام «توّابین» را با شعار «یا لَثَاراتِ الحُسین» بر علیه ابنزیاد، سازماندهی کرد. این قیام حماسی و احساسی، پس از یک دسته نبردهای شکوهمند، در مقابل عبید اللَّه بنزیاد، شکست خورد و سلیمان بن صرد در سال ۶۵ هجری، به شهادت رسید.[۲۳۰]
پس ازبازگشت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) از جنگ جمل، سلیمان نزدحضرت آمد. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) او را نکوهش و سرزنش کرد و به او فرمود:«شک بردی و درنگ کردی و کناره گرفتی، در حالی که من، در گمان خود، تو را از مطمئنترین و پیشگامترین افراد در یاری خویش میپنداشتم. پس چه شد که از یاری خاندان پیامبرت تن زدی و چه چیزْ تو را به یاریشان بیرغبت کرد؟».
سلیمان گفت:«ای امیر مؤمنان! کارها را به گذشتهها پیوند مده و مرا بر آنچه پیشتر کردهام، سرزنش مکن و دوستیام را باقی بگذار تا خالصانه برایت خیرخواهی کنم و هنوز کارهایی مانده است که در آنها دوستت را از دشمنت بازشناسی.»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) سکوت کرد و سلیمان، اندکی نشست و سپس برخاست و به سوی امام حسن(علیهالسلام) که در مسجد نشسته بود، رفت و گفت:«آیا تو را از امیر مؤمنان، شگفتزده نکنم که چگونه توبیخ و سرزنشم کرد؟»
امام حسن(علیه السلام) به او گفت:«کسی سرزنش میشود که به دوستی و خیرخواهیاش امیدی باشد».
سلیمان گفت:«کارهایی باقی مانده است که نیزهها در آنها به کار و شمشیرها از نیام، بیرون میآید و به امثال من نیاز میشود. پس به من گمان بد مبرید و خیرخواهیام را بپذیرید.»
امام حسن (علیه السلام) به او گفت:«خدا تو را رحمت کند! ما به تو بدگمان نیستیم».[۲۳۱]
رفاعه بن شداد بجلی
رفاعه بن شداد بجلی از یاران وفادار و برجستۀ امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) و رهبران شیعه در کوفه بود که تا بعد از واقعۀ عاشورا و قیام مختار ثقفی حیات داشت. او در حکومت حضرت امیر(علیهالسلام)، قاضی شهر اهواز شد و وقتی استاندار آن شهر خیانت کرد، امیرالمومنین علی(علیه السلام) به رفاعه نامه نوشت و دستور داد که او را زندانی کند. در جنگ جمل، فرمانده سواران و پیادگان بجیله در سپاه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بود.
وقتی اختلاف رأی و مشاجره در سپاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر سر مسألۀ حکمیت بالا گرفت، رفاعه بنشداد بجلی خطاب به آنان گفت: «دست از مشاجره بردارید; اگر حکمیتبر اساس عدل باشد، مطلوب ماست و اگر خواسته ما تحقق پیدا نکند، روز ما بسیار سختتر و جانکاهتر از امروز میشود» .
سپس برخاست و با صدای بلند گفت: «ای مردم، ما چیزی را از حق خویش از دست ندادهایم . آنان ما را در پایان کار به همان چیزی میخوانند که ما در آغاز، ایشان را به آن خواندهایم . حال اینان ناخودآگاه همان را پذیرا شدند . اگر آنچه ما خواستیم انجام یافت، فتنه و کشتار از بین میرود و اگر خواستۀ ما عملی نشد، بار دیگر خواستۀ خود را از سر گرفته و همان جدّیت قبل را به کار گیریم»[۲۳۲]
سخنان رفاعه در جریان حکمیت از دوراندیشی آنچنانی برخودار نیست ونشان از عدم درک صحیح او نسبت به شرایط دارد.
درزمان امام مجتبی (علیه السلام)، او درشمار یاران حضرت قرار گرفت. دراین زمان او درکوفه زندگی میکرد. در نخستین سال حکمرانی زیاد بن ابیه بر کوفه که برای استقرار پایه های قدرت خود به هر حربه ای دست میزد، و هر ندای مخالفی را، با شدیدترین شیوه ممکن پاسخ می داد، قیام حجر بن عدی با همکاری گروهی از یاران امیرالمؤمنین(علیهالسلام) رخ داد و رفاعه در آن فعالانه شرکت نمود . پس از شهادت حجر و هفت تن از یاران فداکارش، رفاعه، در خانۀ یکی از شیعیان کوفه پنهان شد، تا سرانجام در یک نیمه شب تاریک، همراه با عمرو بنحمق خزاعی که از صحابه برجستۀ رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) و نیز از یاران فرهیختۀ امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود فرار کرد . امّا دراین جریان عمرو کشته شد و رفاعه بااینکه مجروح شده بود، توانست فرارکند.[۲۳۳] دراین دوران همواره نام رفاعه، در شمار مدافعان اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) می درخشید .
پس از مرگ معاویه در سال شصت هجری، امام حسین (علیه السلام) با سلطنت یزید مخالفت نمود و از مدینه به عزم هجرت وارد مکه شد . شیعیان کوفه، این اتّفاق را، به فال نیک گرفتند و در منزل سلیمان بن صرد خزاعی جمع شدند. آنها ضمن سخنان فراوان پیرامون اوضاع دوران، دعوت از امام حسین(علیه السلام) را پایۀ دین و دنیای خود دانسته، تصمیم گرفتند طی نامه هایی، آن حضرت را به عنوان پیشوا و رهبر خود به سوی کوفه دعوت کنند . رفاعه نیز که یکی از چهرههای برجسته و شخصیتهای بزرگ شیعه در کوفه به شمار میرفت، از نخستین دعوت کنندگان امام(علیهالسلام) بود .
امّا بار دیگر بیبصیرتی این افراد دامن آنها راگرفت و از ترس تهدیدهای ابن زیاد ویزید، دست از حمایت خود از امامحسین(علیهالسلام) کشیدند واو را تنها گذاشتند. امّا پس از واقعۀ کربلا، از کار خود پشیمان شدند ودست به قیام زدند.
در قیام توّابین رفاعه بن شداد بجلی از رهبران و طلایه داران اصلی آن بود؛ ودرواقع این قیام، حرکتی بود که با هدف جبران گناه و گرفتن انتقام از قاتلان کربلا، شکل گرفته بود.
رفاعه در قیام توابین نقش کلیدی داشت . او در کنار رهبران قیام، تا آخرین لحظه شهادت آنان، با دشمن به جنگ پرداخت. وقتی فرماندهان دیگر و بیشتر مردان سپاه به شهادت رسیدند، او به عنوان پنجمین رهبر و فرمانده جنگ انتخاب گردید . از منظر رفاعه، نجات افراد باقیمانده برای ادامه مبارزه، از شهادت “عینالورده” سودمندتر بود; از اینرو به بازماندگان دستور عقبنشینی داد. باقیماندۀ توابین از قتلگاه عینالورده نجات یافتند و، در قیام مختار، به نیروی او پیوستند[۲۳۴]
امّا تبلیغات وسیع دشمن علیه مختار از یکسو و سابقۀ نه چندان زیبای مختار، در دورانهای پیشین(بهویژه هنگام صلح امام حسن (علیه السلام)) و نیز شیوه و سخنان او برای جذب نیرو از سوی دیگر، باعث گردید تا برخی از سران شیعه، مانند رفاعه بن شداد بجلی در صداقت مختار تردید کنند و در صف مخالفان او قرار بگیرند.
اما گمراهی رفاعه در انتخاب راه وبیبصیرتی او، چندان طول نکشید و به زودی دیدگانش بر روی حقیقتباز شد . دلیل بیداری رفاعه این شد که ابراهیم اشتر به نیروهای خود دستور داد تا جهت اتمام حجتبر مخالفان و دیگر مردم کوفه، ندای “یا لَثَاراتِ الحُسَینِ” سر دهند . وقتی شعار یالثارات الحسین در بازار کوفه و کوچههای اطراف آن طنینانداز شد; یزید بن عمیر ، از سرکردگان یکی از گروههای مخالف، که رفاعه، نیز از آنان بود، دستور داد، تا در برابر شعار یاد شده با آواز بلند، شعار “یالَثَاراتِ العُثمانِ” گویند . این شعار پردۀ غفلت را که در جریان قیام مختار بر چشمان حقجوی رفاعه آویخته شده بود کنار زد و مسیر پیروی از رسول خدا(صلیاللهعلیهو آله) و دوستی اهلبیت پاک آن حضرت، را که از آغاز جوانی پیموده بود، بار دیگر به او نشان داد . او لحظهای درنگ نمود و چون درستبه اطراف نگریست، جنایت پیشگان معروف کربلا را در کنار خود دید،و فریاد کشید:
«من در کنار کسانی که خون عثمان را میخواهند نمیجنگم; اصلا ما را با عثمان و خون او چه کار؟ مگر ما در اینجا گرد آمدهایم تا خون عثمان را بگیریم؟»
رفاعه بار دیگر به صف یاران مختار پیوست و در یک نبرد جانانه در مصاف با قاتلان امام حسین(علیهالسلام) به شهادت رسید[۲۳۵]
۳٫۲٫ امربه معروف ونهی ازمنکر
مبنای نگرش اسلام واولیای الهی به مطلوبیت افراد، وجود زیربنای معنوی وجهان بینی خدایی است وبرخلاف نظامهای متداول دیگرکه فاقد جهت متعالی وهدف الهی هستند، جهان رافراتر از دایرۀ تنگ مادیگرایی می بیند. درنگرش اسلامی، مطلوبیت ومقبولیت انسان ها بستگی به میزان هدایت و رشد عقلانیت آنها دارد و آنچه دراین راستا موردنظر است، کمال وسعادت روح وعقل انسان می باشد.
پیامبران واوصیای آنها همواره درتلاش بودند تاانسان رااز گمراهی واسارت نفس وبدیهای آن برهانند وبه هدایت وبندگی خدا برسانند. ودراین مسیر تمام سعی وکوشش خود را انجام دادند، تامحیط وشرایطی را مهیّا کنند که انسانها با تلاش وخواست خود، بتوانند به سهولت راههای سیر به سوی حقیقت کمال وتربیت یافتگی الهی را طی کند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید. |