۱ـ وجود حاکمان و حکمرانان عادل و متّقی
امام علی (علیهالسلام) در ارتباط با وجود حاکمان و مسئولان عادل و با تقوا در جامعه و نظارت بر رفتار شخصی و اجتماعی آنان توجه زیادی مبذول داشته است. بدیهی است که در صورتی مسئولان هر جامعه افرادی عادل و عدالتخواه باشند و این موضوع را در زندگی شخصی خود و بستگانشان اعمال نمایند، اعتماد مردم به آنها جلب شده و به عنوان الگویی مفید مورد پیروی و احترام مردم در جامعه خواهند بود. حاکمان مسلمان باید عدالت را برای آحاد مردم در جامعه و بدون تبعیض بین اقشار مختلف اجرا نمایند. احقاق حق مظلوم از ظالم نیز از وظایف مهم یک حکمران اسلامی است که به شدت مورد تأکید امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) بوده است وهمواره آن را به عنوان دستورالعملی برای فرمانداران خود بیان میفرمودند. [۳۸۵]
۲ـ نظارت بر اعمال و رفتار صاحب منصبان در جامعه
امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) به عنوان امام و رهبر یک نظام سیاسی، همواره بر اعمال و رفتار حاکمان منصوب خود نظارت داشتند و نسبت به حیف و میل بیت المال و عدم برقراری عدالت در جامعه به شدت از خود عکس العمل نشان میدادند و حکمرانان را مؤاخذه میکردند. بنابراین از نظر آن حضرت نظارت بر رفتار و عملکرد مسئولان حکومتی یکی از وظایف رهبران جامعه و از ابزارهای برقراری عدالت می باشد و در بسیاری از مواقع، درهمین نظارتها، یاران عدالتمحور ازغیرآن شناخته میشد.[۳۸۶]
وجود حکمرانان عادل و با تقوا یکی از اصول برپایی عدل و عدالت در جامعه می باشد و نظارت بر عملکرد آنان در ارتباط با لغزش های مادی و دنیوی و در صورت لزوم برکناری آنها به علت خیانت به بیت المال از جمله وظایف رهبر و پیشوای جامعه اسلامی می باشد.
۳ ـ حقوق متقابل مردم و حاکمان (عدالتخواه) در جامعه
احقاق حق مظلومین در جامعه و حمایت مردم از مجریان برقراری عدل و عدالت یکی دیگر از شرایط برقراری عدالت در جامعه می باشد. بدیهی است که هرگاه جامعه از نظر فکری توان پذیرش حق و عدالت را نداشته باشد و رهبران عدالتخواه خود را در مقابل فاسقان پشتیبانی نکند، اجرای عدالت در جامعه با شکست مواجه می شود.
دیدگاه امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) رعایت حقوق متقابل مردم و دولت امری واجب است.[۳۸۷] دولت ها وظیفه دارند در قلمرو اختیارات خویش شرایط رشد و تعالی و زمینۀ تکامل و توازن اجتماعی و دستیابی عادلانه هر کس به حق و حقوقش را فراهم سازند. یاران عدالتمحور نیز وظیفه دارند به تعهدات خود در برابر زمامداران وفا کنند، کارهای جامعه را بر مبنای عدالتمحوری انجام دهند، مسئولیت پذیر باشند و برای استواری جامعه از دولت ها و رهبران عدالتخواه حمایت نمایند. افراد باید بدانند که رفتار فردی دارای بعد اجتماعی است. مجموعه تلاش های فردی حرکتی بزرگ و پیوسته پدید می آورد وسبب به سامان شدن جامعه و احقاق حق همگان خواهد شد.
حاصل آنکه یاران مطلوب امیرمؤمنان علی(علیهالسلام)، با اجرای عدالت در زندگی فردی واجتماعی خود ونیز با تحمّل وپذیرش کامل عدالت علوی، محیط اجتماع را آمادۀ اجرای احکام الهی نموده ومسیر سعادت خود وجامعه را فراهم میسازند. یاران مطلوب حضرت امیر(علیهالسلام) هیچگاه از سختی اجرای عدالت گریزان نبوده وبهدنبال آسایش ورفاه احتمالی که در سایۀ بیعدالتی حاصل میشود نبودهاند.
۳٫۴٫۱٫ عدالتمحوری یاران مطلوب زیر ذرّهبین تاریخ
آن دسته از یاران امیرالمؤمنین(علیهالسلام) که همواره در دایرۀ عدالت علوی، به حمایت از عدالت و ستیز با ظلم و نابرابری پرداختهاند، یارانی مورد قبول و تأیید حضرت امیر(علیهالسلام) هستند. چنانکه به برخی از آنها اشاره میشود. آنچه درپی خواهد آمد تنها اشارهای به صفت عدالتمحوری در نهاد برخی از یاران مطلوب حضرت امیر(علیهالسلام) است که ذکر این داستانها در ذیل هر نام، تنها مثالی از مجموعهای بیمثال است.
ابوذرغفاری
حکومت عثمان در اصل، حکومت قریش، بنیامیّه و اشراف بود. عثمان خودرا بهعنوان خلیفۀ مسلمانان در خصوص نحوه تقسیم بیتالمال کاملاً صاحب اختیار میدانست و معتقد بود خلیفه بهعنوان جانشین پیامبر (صلی اللهعلیهوآله) ، در توزیع بیتالمال اختیار تام دارد.
ابوذر غفاری، ازیاران خاص وباوفای امام(علیهالسلام)، اسراف، تبذیر و بخششهای ناهنجار خلیفه سوم را تحمّل نکرد و علیه آنها به اعتراض پرداخت و خلیفه، او را که به شام که تازه مسلمان و ناآشنا به فرهنگ اسلام بود تبعید کرد.[۳۸۸]
معاویه مه که در شام، مانند شاهان زندگی میکرد و عملاً احکام اسلام را زیر پا میگذاشت، از فریادهای ابوذر درامان نماند و بهاین ترتیب به عثمان نوشت که اگر ابوذر درشام بماند، آنجا را به آشوب خواهد کشید. عثمان نیز دستور داد که ابوذر را با سختترین و رنجآمیزترین شکل ، به مدینه بازگردانند.[۳۸۹]
ابوذر به مدینه آمد. نه شیوۀ عثمان تغییری کرده بود و نه موضع ابوذر ! پس اعتراض و فریاد و حقگویی و افشاگری او ادامه داشت ؛ و چون تطمیعها و تهدیدهای دستگاه حکومت، تأثیری نداشت، شیوه برخورد حکومت به گونهای دیگر شد. او به ربذه، بیابان خشک و سوزان، تبعید شد[۳۹۰] و خلیفه بخشنامه کرد که هیچ کس حق ندارد ابوذر را بدرقه کند.[۳۹۱]
امیرمؤمنانعلی(علیه السلام) که آن بخشنامه را ستمگرانه میدانست، با فرزندان و تنی چند از صحابیان، ابوذر را بدرقه کردو در جملاتی سنگین، مظلومیت ابوذر را بیان فرمود.[۳۹۲]
امیرمؤمنان(علیهالسلام) و عَقیل و حسن و حسین (علیهما السلام) و عمّار یاسر، او را بدرقه کردند و چون هنگام وداع شد، امیرمؤمنان فرموند:«ای ابو ذر! تو تنها برای خدای عزّوجل خشمناک شدی. پس به او امید داشته باش. این قوم از تو بر دنیایشان ترسیدند و تو از آنان بر دینت ترسیدی. پس تو را از سرای خود راندند و تو را در معرض امتحان نشاندند و به خدا سوگند، اگر راه آسمانها و زمین بر بندهای بسته شود و او پروای الهی پیشه کند، خدای عزّوجل برایش راه خروجی قرار میدهد. پس جز با حق، انس مگیر و جز از باطل مگریز».[۳۹۳]
تبعیدابوذر، از جمله زمینههای شورش علیه عثمان بود.او با قلبی آکنده از غم که او را از مرقد مطهّر حبیبش، پیامبرخدا(ص) جدا ساختند به ربذه رفت، درحالیکه هیچگاه زیر بار مسئولیت حقگویی، شانه خالی نکرده بود.
عمّار بنیاسر
مِقداد بن عمرو و عمّار بن یاسر و طَلحه و زُبیر با تنی چند از دیگر یاران پیامبرخدا(صلّیاللهعلیهوآله) نامهای به عثمان نوشتند و به خاطر بیعدالتی وبدعتهایش به او تذکّر دادند و او را از خدا بیم دادند و به او اعلام کردند که اگر ازاین کارها دست نکشد، بر سرش میریزند.عمّار، نامه را گرفت و نزد عثمان آورد و آغاز آن را خواند.
عثمان به او گفت:«آیا از میان آنان، تو بر من در میآیی؟»
عمّار گفت:«زیرا من خیرخواهترینِ آنان برای تو ام.»
عثمان به طعنه گفت:«ای پسر سمیّه! دروغ میگویی.»
عمّار گفت:مبه خدا سوگند، من هم پسر سمیّهام و هم پسر یاسر.»
پس عثمان دستور داد که او را مورد آزار قرار دهند وضربهای به او زد و چون ناتوان و سالخورده بود، بیهوش شد.
در بیت المال مدینه جعبهای بود که زیور آلات و جواهرات در آن قرار داشت. عثمان برای یکی از اعضای خانوادهاش زیورآلاتی از آن برداشت.
مردم، زبان به اعتراض گشودند و به تندی با او سخن گفتند تا وی را خشمگین ساختند.
عثمان، خطبه خواند و گفت:«ما نیازمان را از این مال عمومی برمیگیریم، هر چند برخی را خوش نیاید.»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمودند:«در این صورت، جلویت گرفته میشود و میان تو و آن، جدایی انداخته میشود».
و عمّار بن یاسر گفت:«خدا را گواه میگیرم که نخستین کسی هستم که آن را ناپسند میدارد.»
عثمان به او ناسزا گفت ودستور داد اورا بگیرند و آنقدر او راکتک زدند تا بیهوش شد. سپس وی را بیرون آوردند و به منزل امّ سلمه، همسر پیامبر خدا بردند و نماز ظهر و عصر و مغرب را نخواند تا به هوش آمد و وضو گرفت و گفت:«الحمدللَّه! این، نخستین روزی نیست که به خاطر خدا اذیّت میشویم.»[۳۹۴]
۳٫۴٫۲٫ عدم تحمّل عدالت علوی توسّط یاران در نظر تاریخ
برخی از افرادی که خود را زیر پرچم اسلام و مطیع اوامر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میدانستند، در آزمون پذیرش عدالت علوی، شکست خورده واز حضرت رویگردان شدند. این مسئله دربارۀ شماری از یاران حضرت امیر(علیهالسلام) اتفاق افتاد که با بیان برخی از این شواهد تاریخی، به بخشی از این رفتار وشاخصه میپردازیم.
اَشعَث بن قَیس کِنْدی
اَشعَث بن قَیس کِنْدی از بزرگان یمن و از شمار صحابۀ پیامبر خدا(صلّی الله علیه وآله) است.[۳۹۵] او در تاریخ اسلام، چهرهای مرموز، متلوِّن، تاریکنهاد و زشت کردار دارد. وقتی پیامبر خدا(صلّی الله علیه وآله) درگذشت، اشعث بن قیس و گروهی از عرب، مرتد شدند و گفتند:نماز میخوانیم ؛ ولی زکات نمیدهیم. ابوبکر، این را نپذیرفت.امّا بعد او را بخشید و او خواهر ابوبکر را به همسری برگزید.[۳۹۶] ابوبکر، بعدها، از این اقدام و بخشش خود، اظهار ندامت میکرد و بر آن، تأسّف میخورد.[۳۹۷]
در نظام مالی که عمر و سپس عثمان اعمال می کردند، معمولاً حقوق و عطایای موالی ایرانی پایین تر از اعراب بود. از این رو وقتی که ایرانیان در دوران خلافت علی(ع) از حقوق و عطایایی برخوردار شدند، جمعی از سران و اشراف کوفه از جمله اشعث بن قیس کندی، در برابر آن حضرت زبان به اعتراض گشودند. اشعث خطاب به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) گفت:«آیا عدالت است که بین ما وآنان که با شمشیر ما مسلمان شدهاند یا بندۀآزادشدۀ ما هستند، یکسان عمل کنید وبه همه به یک میزان پرداخت نمایید؟» این سخن اشعث مورد اعتراض شدید حضرت امیر(علیهالسلام) قرار گرفت.[۳۹۸]
مَصقَلَه بن هُبَیره
مَصقَلَه از یاران امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و جانشین ابن عبّاس و فرماندار اردشیرْ خُرّه[۳۹۹] بود و از این رو، کارگزار غیرمستقیم حضرت امیر(علیهالسلام) محسوب میشد. در سال ۳۸ هجری هنگامی که معقل بن قیس، شورشیان مرتدّ بنی ناجیه را شکست داد و آنها را به اسارت گرفت، مصقله، اسیران را خرید و آزاد کرد ؛ امّا نتوانست قیمت آنها را به بیت المال بپردازد.[۴۰۰]
علاوه بر این، او از بیت المال، اموالی را به خویشانش بخشید و از برخی بدهیهای آنان، گذشت نمود.
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) او را فراخواندند، او را بر تصرّفات نامشروعش در بیت المال مسلمانان و اِتلاف بیت المال، سرزنش کردند و از او خواستند که آنچه را برداشته، به بیت المال بازگردانَد. این ماجرا بر مصقله گران آمد. او بخششهای عثمان را دیده بود و گمان نمیکرد که حضرت امیر(علیه السلام) به این شکل در بیت المال، سختگیری کند. او انتظار بخشش داشت و چون به آرزویش نرسید، فرار کرد و به معاویه پیوست.[۴۰۱] امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره او فرمود:«کاری چون سروران نمود و فرارش چون بندگان بود!».[۴۰۲]
برای دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |