بعداز بیعت مردم با امیرالمؤمنین(علیه السلام)،حضرت، اشعث را از حکومت آذربایجان عزل کرد و او را به مدینه فراخواند. [۶۰۶] امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در نامهشان به اشعث بن قیس، نوشتند:« و بدان که حکومت، طعمهای نیست که به چنگ آورده باشی ؛ بلکه امانتی است که به تو سپردهاند. تو امانتدار کسی هستی که تو را به کار گمارده است و این اختیار را نداری که بدون اجازۀ من به کار مردم بپردازی و بدون احتیاط و اطمینان به کارهای بزرگ مالی دست بزنی. مالی از اموال خدای عزّوجل در دست توست و تو خزانهدار آنی تا آن را به من بسپاری و امیدوارم که بدترین فرمانروای بر تو نباشم. والسلام!»[۶۰۷]
او بعد از دریافت نامه، یارانش را فرا خواند و گفت:«نامۀ علی مرا به وحشت انداخته است و بی گمان، او دارایی آذربایجان را میگیرد. پس من به معاویه میپیوندم.» یارانش گفتند:«مرگ برای تو بهتر از این است. آیا سرزمین و خاندان خود را رها میکنی و ریزهخوار مردم شام میشوی؟!» اشعث، شرمگین شد و به راه افتاد و به خدمت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) رسید.[۶۰۸]
۳٫۹٫ پایداری
انسان در مسیر زندگی خویش همیشه با مبارزه و تقابل با عوامل خیر و شر، نیکی و فساد دست به گریبان است، و در بیشتر مواقع به واسطه عوامل درونی و یا بیرونی به سمت یکی از خیر یا شر کشیده می شود. برای دستیابی به کمال حقیقی وهدف مطلوب، لازم است که انسان علاوه بر دریافت وعمل به تعلیمات الهی ، در برابر مشکلات، دشواریها و گرفتاریهای مسیر هدف، استقامت و پایداری داشته باشد تا بتواند مسیر سعادت وکمال را طی کند.
“استقامت” از ریشه «قوم» است و دارای معانی مختلفی مانند اعتدال،[۶۰۹] ثبات و مداومت، متعهّد بودن انسان در راه مستقیم [۶۱۰] استمرار،[۶۱۱] پایداری، ایستادن، درست شدن و قیمتنهادن[۶۱۲] است و معنای اعتدال شهرت بیشتری دارد. منظور از استقامت آدمی در یک کار، این است که از نفس خود بخواهد که دربارۀ آن امر قیام کند و آن را اصلاح کند بهطوری که دیگر فساد و نقص به آن راه پیدا نکند و به حدّ کمال و تمامیّت خود برسد .[۶۱۳]
استقامت به معنای پافشاری و پایداری در اصل دین و ارزشهای دینی و عدم انحراف از راه حق به بیراهههای کفر و شرک و نفاق است که بیشتر بعد فکری و عقیدتی در آن لحاظ شده است وتفاوت آن با صبر دراین است که صبر به معنای شکیبایی در برابر سختیهای اطاعت و دشواریهای مصائب و عدم تمکین در برابر طغیانشهوات است که بیشتر در مقام عمل قابل تصوّر است.[۶۱۴]
درقرآن کریم بیان شده است که همواره پیامبران ونیز انسانهای آزاده وپاکسیرت، با استقامت وپایداری، مشکلات مسیر هدایت را برخود آسان نموده و بارسیدن به هدف، مورد رضایت الهی قرار گرفتهاند. برخی از مصایق استقامت درقرآن عبارتنداز: حضرت ابراهیم(علیهالسلام)[۶۱۵] ، حضرت یعقوب(علیهالسلام)[۶۱۶] ، ساحران و استقامت آنها بعد از ایمان به موسی(علیهالسلام) و تهدید و شکنجه از سوی فرعون [۶۱۷]، هجرت جوانمردان کهف[۶۱۸]، استقامت سپاهیان طالوت درمقابل جالوت.[۶۱۹]
استقامت وپایداری در مسیر حق، امری است که بدون توجّه به آن امکان دستیابی به هدف کمالی برای انسان وجود ندارد. ازدیدگاه امیرمؤمنان علی(ع)، یاران مطلوب باید پس از شناخت حق ودستیابی به لوازم حرکت در مسیر الهی، با استقامت در راه حق، با مشکلات آن مبارزه کنند. چراکه همواره مسیر حق وحقیقت، دارای موانع ومشکلاتی است که از سوی اهل باطل ومخالفان حق بهوجود میآید. چنانکه حضرت امیر(علیهالسلام) میفرمایند:
« به کار برخیزید به کار برخیزید. پس به پایان رسانید به پایان رسانید و پایدار مانید پایدار مانید پس شکیبایی شکیبایی پس پارسایی پارسایی شما را پایانی است، خود را بدان برسانید. برای شما نشانهای است، آن را راهنمای خود دانید.» [۶۲۰]
برمبنای فرمایش امیرالمؤمنین(علیهالسلام) ،انسان باید ابتدا کمرهمّت را بسته، ودرجهت انجام مقتضیات مسیرحق، شروع به عمل کند و بدون توقّف وتعلّل، کار را به نهایت رسانده، رها نسازدو لازمۀ به کمال رساندن این عمل، استقامت وپایداری دربرابر هوای نفسانی و وسوسههای شیطانی ونیز فتنههای اهل باطل است.[۶۲۱]
امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) درمعرّفی خود به عنوان کسی که استقامت خود را با وجود موانع، از دست نمیدهد، میفرمایند:
«من از مردمی هستم که در راه خدا از سرزنش ملامتکنندگان باز نمیایستند . نشانههای آنان ، نشانۀ راستکاران و سخنشان ، گفتار درست کرداران .»[۶۲۲]
گاهی انجام وظیفه، مخالف افکار و خواسته های گروهی از افراد جامعه است، در اینجا افراد سودجو و عافیتطلب یا ترسو از انجام وظیفه سرباز میزنند تا مبادا هدف تیرهای ملامت و سرزنش قرار گیرند. مرد خدا کسی است که اگر همۀ مردم به راه خطا بروند و او راه صواب را در برابر خود ببیند از پیمودن آن نهراسد و رضای خدا را بر رضای خلق مقدّم دارد.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) همواره یاران خود را به عمل و مداومت در به جا آوردن کارهای شایسته سفارش میکنند ، و از آنها میخواهند که با سعی در انجام دادن وظایف الهی خود برای رسیدن به عاقبتی نیکو وپسندیده تلاش کنند ، یعنی پایان کار خود و سر انجام اعمال و هدف از آنها را در نظر گیرند زیرا چگونگی کارها وابسته به پایان آنهاست. حضرت امیر(علیهالسلام) یاران خود را به استقامت یعنی پایداری در عمل و شکیبایی بر آن دستور میدهدند ، و منظور از شکیبایی بر طاعت، ایستادگی در برابر خواهشهای نفسانی است ، تا مبادا انسان در برابر لذّات ناشایست شکست خورده و در نتیجه از راه راست بیرون رود.چنانکه میفرمایند:
«” آنان که گفتند : پروردگار ما الله است و پایداری ورزیدند ، فرشتگان بر آنها فرود میآیند که مترسید و غمگین مباشید ، شما را به بهشتی که به شما وعده داده شده است بشارت است.” شما گفتهاید که پروردگار ما الله است. پس استقامت ورزید بر کتاب او و به راه او ، راهی که شما را بدان فرمان داده، به استواری گام نهید و بر طریقه شایسته عبادت او پایدار مانید. و از آن راه، که در پیش پای شما گشاده است، بیرون مروید و در دین بدعت مگذارید و با دین مخالفت منمایید. زیرا آنان که از آن راه پای بیرون نهند، روز قیامت از آوردن حجت در نزد خدا مانده شوند.»[۶۲۳]
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) برای بیان لزوم استقامت یارانشان در برابر مشکلات وسختیهای راه، بیان میدارند که حالا که شما به خداوندی پروردگار اعتراف کردهاید ، پس در پیروی از کتاب او ، و فرمانبرداری از دستورهای او ، و پیمودن طریقهای که شایستۀ بندگی اوست، استقامت ورزید ، یعنی عبادت و طاعت او را از روی دانش و یقین و خالص از هر گونه ریا و نفاق انجام دهید و از راه صحیح عبادت، بیرون نروید ، و در مسیر عبادت خداوند بدعت پدید نیاورید و با احکام آن مخالفت نورزید ، و به جانب راست و چپ و افراط و تفریط منحرف نشوید تا در وادی هلاکت نیفتید ، اگر به این دستورها عمل کنید شرط استحقاق را انجام داده و شایستگی آن را به دست آوردهاید که خداوند وعدۀ خود را بر آورد . گفتار بی عمل، کسی را به هدف نمیرساند و سبب ورود در بهشت و سعادت جاویدان نمیشود؛ پس حالا که اظهار ایمان کرده اید، وارد میدان عمل شوید تا مشمول وعده های الهی در آیات مذکور شوید.[۶۲۴]
بابررسی کلام حضرت امیر(علیهالسلام) در تبیین این آیه، میتوان دریافت که فواید استقامت عبارتند از:
۱ـ برخورداری از امدادغیبی[۶۲۵]
۲ـ دوری ازخوف وحزن[۶۲۶]
۳ـ ورود به بهشت وسعاد ابدی که وعدۀ الهی است.[۶۲۷]
ازنگاه امیرمؤمنان علی(علیهالسلام)، رمز موفقیت در سلوک در راه خدا،، پایداری واستقامت در پیمودن مراحلی است که آنان را به سرمنزل پاکان ونیکان میرساند؛ وبدیهی است که منازل پاکان همان درجات ومقامات بهشت است:
«خدا به رحمت خود ، ما و شما را از آنان گرداند که به دل کوشند تا خود را به منزلهای نیکوکاران رسانند.»[۶۲۸]
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) با تأکید بر استقامت در راه حق، به سه گروه از منحرفان اشاره کرده، هشدار میدهند که قدم در راه آنها نگذارید:
نخست گروهی که از دین به سرعت خارج شدند؛[۶۲۹] تصوّر میکنند دین دارند در حالی که فاصلۀ آن ها از دین واقعی و خالص بسیار زیاد است ; همچون خوارج نهروان که در تاریخ و بر اساس روایات به «مارقین» شهرت یافتند; تعبّد و پایبندی آنها به ظاهر دین چنان بود که افراد ناآگاه آنان را از دین داران جدّی میپنداشتند ; در حالی که از دین فقط به ظاهر و پوستهای قناعت کرده بودند و از حقیقت اسلام بیگانه بودند.
دوّم گروه بدعت گذارانند[۶۳۰] که دین را مطابق سلیقۀ خود تغییر میدهند و در واقع، فکر ناقص و هوای نفس خویش را بر احکام الهی مقدّم میدارند که نمونههای آن در عصر خلفا کم نبود.
سوّم، گروهیاند که آگاهانه با احکام خدا به مخالفت بر میخیزند[۶۳۱] و آنچه را با منافع زودگذرشان سازگار نیست به راحتی کنار میگذارند. جملۀ معروف معاویه به مردم کوفه، هنگامی که فاتحانه وارد کوفه شد و گفت: «به خدا سوگند! با شما پیکار نکردم تا نماز بخوانید و روزه بگیرید و حجّ بجا آورید و زکات دهید. شما این کارها را انجام میدهید; من فقط برای این با شما پیکار کردم که بر شما حکومت کنم.»[۶۳۲] نمونه روشنی از آن است.
مسلّماً کسانی که در این راه های انحرافی قدم نگذارند و گرفتار وسوسه های شیطان و هوای نفس نشوند کسانی هستند که «رَبُّنَا الَلّه» گفته اند و در طریق مستقیم، گام نهادند و فرشتگان پروردگار، برآنها نازل میشوند و به آنها بشارت بهشت میدهند.
۳٫۹٫۱٫ پایداری یاران مطلوب در نگاه تاریخ
به گواهی تاریخ، یاران مطلوب امیرمؤمنان علی(علیهالسلام)، پایدار واستوارگام، باحمایت و اطاعت از امام خود، در جبهۀ حق، باقی ماندند و سختیها و مشکلات این راه را به خوبی تحمّل نمودند و مورد رضایت وتأیید حضرت امیر(علیهالسلام) قرار گرفتند. بیان نمونههایی از تاریخ زندگی این افراد، الگویی برای طالبان حق و مطلوبیت در نگاه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میباشد.
مالک اشتر نخعی
مالک اشتر نخعی از خواص یاران وارزشمندترین آنها نزد امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) است؛ مالک آنقدر در راه حق وپیروی ازآن پایدار واستوار بود که حضرت دربارۀ او فرمودند:«مالک برای من چنان بود که من برای رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآله) بودم.»[۶۳۳] ونیز پس از شنیدن خبر شهادت مالک فرمودند:«خدا مالک را رحمت کند، که اگر کوهی بود، کوهی بزرگ وبیمانند بود واگر سنگی بود، سنگی سخت ومحکم بود وگویا مرگ او مرا ازهم قطع نمود. به خدا قسم که مرگ او اهل شام را عزیز کرد و اهل عراق را ذلیل نمود. ازاین پس مانند مالک را نخواهم یافت.»[۶۳۴]
عمرو بن حَمِق خزاعی
عمرو بن حَمِق خُزاعی از همراهان استوارْگام امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که در کنار حضرت، پایدار ماند و در نبردهای امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، سختکوش و استوار، شرکت کرد.
در زمانی که گروه زیادی حاضر به همراهی وپیروی از حضرت امیر(علیهالسلام) نبودند، عمرو، خطاب به ایشان گفت:«ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند، پاسخم به ندای تو و بیعتم با تو، نه از سرِ خویشاوندی میان من و توست و نه برای آن که مالی به من دهی یا مقامی که بِدان، یاد و نامم بر فرازد ؛ بلکه من تو را به خاطر پنج ویژگی دوست میدارم :
تو پسر عموی پیامبر خدایی ؛ و نخستین کسی هستی که به او ایمان آورد ؛ و همسرِ سرور بانوان امّت، فاطمه دختر محمّدی؛ و پدر نسلی هستی که از پیامبر خدا برای ما به جا مانده است ؛ و در میان مهاجران، بیشترین سهم را از مبارزه داری.
پس اگر مرا وا داری که کوههای استوار را جا به جا کنم و آب دریاهای موّاج را برکشم و تا آن گاه که روز مرگ من در میرسد، پیوسته به تقویت دوست و تضعیف دشمنت مشغول باشم، باز هم به خود نمیبینم که حقّی را که بر گردنم داری، تمام و کمال، ادا کنم.»
چنین بود که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرمودند:«بار خدایا! دلش را به پرهیزگاری نورانی کن و او را به راه راست، هدایت بنما. کاش در لشکر من صد نفر چون تو بودند!».[۶۳۵]
محمدبن ابیحذیفه
محمدبن ابیحذیفه اگرچه پسردایی معاویه است، امّا از اصحاب وانصار وشیعیان حضرت امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) است .او مدّتی در زندان معاویه محبوس بود، وقتی معاویه اورا از زندان بیرون آورد، از او خواست تا دست از محبت وحمایت از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بردارد ومانند او طالب خون عثمان شود.
محمدبن ابیحذیفه درپاسخ به معاویه گفت: « به خدا قسم هیچ کس جز تو درقتل عثمان مقصّر نیست چراکه وقتی عثمان تورا والی کرد، مهاجر وانصار به او اعتراض کردند وخواستند تا تورا عزل کند امّا او قبول نکرد وبه همین سبب خونش ریخته شد؛ وبه خدا قسم هیچ کس به اندازۀ طلحه وزبیر وعایشه درقتل او شریک نیستند زیرا همواره مردم را علیه عثمان تحریک میکردند.
بهخدا سوگند، گواهی میدهم که تو را از جاهلیت تا اسلام با یک خُلق و خو میشناسم و اسلام، ذرّهای تو را دگرگون نکرده است و نشانۀ آن هم همین سرزنش من به خاطر محبّتم به علی(علیه السلام) است.نیز گواهی میدهم که با علی، هر روزهدار شب زندهدار مهاجر و انصار، همراه شد و تو را پسران منافقان و آزادشدگان و رهایی یافتگان، همراهی میکنند. تو آنان را در دینشان فریفتی و آنان با تظاهر به فریب خوردن، از دنیای تو سود بردند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید. |