دسته‌بندی نشده

برای آقای آو ؛ شباهنگ طیاری

« برای آقای آو » متنی است که شباهنگ طیاری به بهانه‌ی نمایش جدید فریدون آو به نام «یک فصل کاری» نوشته است. «یک فصل کاری» شامل دو مجموعه‌ی «تلخی پیری» و «تزئینات برای دالان‌های تنگ و تاریک» است. این مجموعه‌ها که در فضای بازسازی شده‌ی دستان+۲ و زیرزمین دستان به صورت مجازی به نمایش درآمده‌اند جریان سیال ذهن فریدون آو را در مکان‌های مختلفی دنبال میکند که او در طول تابستان و پاییز ۲۰۱۹ در آنها حضور داشته است. این نمایش مجازی در بخش آرت‌مارت وبسایت آستین ارائه شده است. 

برای آقای آو

خبرنامه ی گالری دَستان را باز کردم و زمان همانجا ایستاد. نوشته‌ی «تلخی پیری» روی یک نقاشی اثر فریدون آو یکی از غم انگیزترین لحظه هایی بود که در مواجهه با یک نقاشی برایم رخ داده بود. فکر کردن به نقاشی که پیری را پذیرفته درد به استخوانم آورد.

یادم آمد که آقای آو خیلی هم پیر نبود. اولین بار در گالری سیحون کارهای او را دیدم. خبر نمایشگاه را در مجله ی تندیس خوانده بودم. سال هشتاد و پنج شاید مجموعه ی چهار عنصر. کلاژهایی در ابعاد بزرگ و خیلی شجاعانه. شجاعانه کلمه درستی است برای توصیف آن کارها. کارها را به یاد دارم و هنوز کارت نمایشگاه را نگه داشته ام.

بعد از آن تا به امروز تقریبن تمام نمایشگاه هایی که در ایران برپا کرد را رفتم. همه را هم دوست داشتم. ماندگارترین ها برایم مجموعه ی رستم در آخر تابستان و بعد ا ز آن مجموعه ی رستم در چله زمستان است. چقدر آن کُشتی گیر با کفتارها و کرکسها و سایه هایش برایم ماندگار شد. یادم هست که یکی از پرینت های رستم را هم به مبلغ صد هزار تومان از گالری آران خریدم. پول را از پدرم گرفتم و به او گفتم این کار را میخرم چون دوست دارم و هم گران میشود. آن کار را چند سال بعد از آتلیه ام دزدیدند و من هرگز نفهمیدم که شد. همین جا از پدرم پوزش میطلبم.

فریدون آو - شباهنگ طیاری - گالری دستان - آرت‌ مارت - آستین - تلخی پیری - آقای آو

بعد از آن سعی کردم نمایشگاه های گالری سیزده ونک را هم ببینم. آن پسر نوجوانی که همیشه در گالری مینشست و صدا و رفتار متشخصی داشت عجیبترین قسمت گالری سیزده ونک بود. نمایشگاه های زیادی را از آنجا به یاد دارم ولی نمایشگاه حسین زندرودی و لیلی متین دفتری را هرگز فراموش نمیکنم. نمایشگاه لیلی متین دفتری چند هفته بعد از فوت او بود. بزرگداشتی که آقای آو برای او گرفته بود. یادم هست که چه قدر غمگین بود. یک بروشور چند صفحه ای هم چاپ کرده بود. آن را هم نگه داشته ام. این اتفاق بعد از ملاقاتم با او بود.

خود آقای آو را سال هشتاد و شش توسط دوستی ملاقات کردم. در حیاط خانه اش معروف به استخر. استخری که مانند شکم یک نهنگ طراحی شده بود. او آنقدر ها هم مانند امروز در دسترس نبود. نه کتابی از او چاپ شده بود که آدمها او را بشناسند و نه فضا به شکلی بود که یک آدم با هفده هجده سال سن کارهایش را بزند زیر بغلش ببرد برای نشان دادن. اصلن نشان بدهی که چه شود. این فضاها برای من دور بود. بار اول که او را دیدم خود را فریدون معرفی کرد و خواست که فقط فریدون صدایش کنم. در توان من نبود. قدرتش را نداشتم. من فقط هجده سال داشتم و فریدون برای من زیادی بود. پس همان آقای آو صدایش کردم.

استخر یکی از زیباترین فضاهای هنری بود که تا آن زمان دیده بودم. سلیقه و ضرافتش در چیدمان تحسین برانگیز بود. هنوز آن نقاشی کوچک از مجموعه کوزه های فرهاد مشیری را یادم هست. کار آینه ی منیر شاهرودی فرمانفرمائیان، نقاشی بزرگی از گل و مرغ های رضا درخشانی و آن کار ابولقاسم سعیدی. آن لیوان روی طاقچه و درخت پشتش چیز دیگری بود، سراسر نقاشی و نقاشی. اما کاری که فراموشش نمیکنم نقاشی حسین زنده رودی بود حرف ب در داخل یک کادر طلایی همیشه در وجودم باقی ماند. شاید خوابش را هم دیده باشم.

فریدون آو - شباهنگ طیاری - گالری دستان - آرت‌ مارت - آستین - تلخی پیری - آقای آو

شاید همه ی این ها حالا چیز خاصی نباشد ولی یادم هست که چیز خاصی بود. من هجده سال داشتم و همه چیز آنجا برایم خاص بود. آن نوار کاستی که در ضبط صوت گیر کرده بود و همیشه صدای عبدالوهاب شهیدی از آن پخش میشد.

حرفهای آقای آو برای یک جوان با هجده سال سن دقیقن حرفهایی بود که یک جوان با هجده سال سن دلش میخواست از یک نقاش جا افتاده بشنود. در مورد زمانی که ما ندیده ایم. زمانی که شما بودید و ما نبودیم. در مورد علاقه اش به مانه یا مونه که یادم نمیآید. در مورد داستان موزه ی معاصر تهران که حالا همه در موردش میدانند. عشق به دانستن اینکه کی چه کسی بود و چه کار کرد.

فکر میکنم سه شنبه ها آنجا میشد رفت. و ما هر هفته میرفتیم. زیادی هم میرفتیم دلیلی نداشت که برویم. ولی این رفتن ها باعث دیدارهای کوتاه با خود آقای آو و نقاشانی چون درخشانی و سعیدی شد. و دوست های جوانی هم پیدا کردم.

فریدون آو - شباهنگ طیاری - گالری دستان - آرت‌ مارت - آستین - تلخی پیری - آقای آو

اولین کارم را در استخر فروختم. تا قبل از آن نمیدانستم که کار هم میشود فروخت. 150 هزار تومان. با همه ی پول آن رنگ و کاغذ خریدم.
خیلی زود گالری سیزده ونک تعطیل شد و بعد از آن استخر. تا سالها بعد فریدون آو را ندیدم. شاید یک بار در گالری خاک و بعد از آن در دلگشا.

همیشه به این فکر میکنم که چه چیزی از یک نقاش دیگر میشود آموخت و من چه چیزی از دیگران آموختم.

چه چیزی از فریدون آو میشد یاد گرفت. میراث او برای من آن است که همیشه کار کنم و سماجت در کار کردن داشته باشم و به آزادی در کار وفادار بمانم. مهربان باشم این مهربانی را با دیگران تقسیم کنم. هنر بالاتر از زندگی نیست و نخواهد بود. یاد بگیرم که وسعت قلبم را بزرگتر کنم. اینهارا یاد گرفتم ولی خیلی موفق نبودم.

فریدون آو برای من و امثال من آقای آو باقی خواهد ماند. آدمی که میخواست برای همه باشد و برای همه بود.
امیدوارم که بعد از این اتفاقها نمایش مجازی اش در دَستان به شکلی واقعی برگزار شود و من یک بار دیگر برای دیدن نمایشش بروم.
دلم میخواهد گل روی کاغذ ببینم جوری که آقای آو میکشدش.

شباهنگ طیاری
بهار یک هزار و سیصد و نود و نه