جان بالدساری؛تلاش برای عکاسی از یک توپ، طوری که بالاخره در وسط تصویر قرار گیرد

به سوژه ی خود طوری نگاه کنید که انگار هیچ وقت پیش از این آن را ندیده اید. از همه طرف امتحانش کنید. خطوط کلی آن را با دستانتان طراحی کنید و خود را با این کار اشباع سازید.”

جان بالدساری به عنوان یک هنرمند پیشرو مفهوم گرای کالیفرنیایی است که بیشتر برای عکاسی و تصاویرش شهرت دارد. نقاشی در دوره اولیه آثار او بسیار مطرح است، اما از اواسط دهه 1960 او شروع به وارد کردن متن و عکس در بوم هایش کرد.

پیش از آن که هنرمند آمریکایی، جان بالدساری، جدایی اش از نقاشی را رسما در پروژه ی “مرده سوزان” خود در سال 1970 جشن بگیرد،- که در آن به غیر از چند تابلو، تمام نقاشی هایش را سوزاند- با ادغام متن و عکس در آنها، نسبت به مفهوم نقاشی هایش دچار شک شده بود. در یک مجموعه از تصاویری که دیگر خودش آن ها را نقاشی نمی کرد، بلکه مثلا، به نشانه نویسان می داد تا طبق دستور برایش نقاشی بکشند، او با قصد تعرض آشکاری جملاتی را از منتقدین معروف هنری همچون کلمات گرینبرگ یا باربارا رز را منتقل کرده بود. کلمات قصار این منتقدین با رنگ سیاه روی بوم های تک فام نوشته شده بود. نقاشی های “متن نوری” معروف او از اواسط دهه 1960 به وجود آمدند. در این نقاشی ها بالدساری عکس های ساده ای را که از خودش گرفته بود را با استفاده از لایه های حساس نوری به روی بوم انتقال داده بود و در مورد این تصاویر بی معنی، با نکاتی برگرفته از کتاب های خود آموز نقاشی و عکاسی ، توضیحاتی داده بود.

در سال 1970، بالدساری دیگر از این طرح کنایه آمیز خود که نقاشی را به عنوان نقاشی نفی می کرد، خسته شد و در سال های بعد با طنزی نه چندان کم تر از سابق، به رسانه ی عکس و فیلم روی آورد. او بر اساس معیار های گوناگون، ارتباط این رسانه ها با اطلاعات کلامی را تجزیه و تحلیل کرد.در سال 1971 او شروع به جستجوی راهبردهایی کرد که به کمک آن ها بتواند از قوانین سنتی ترکیب بندی های عکس فرار کند.از این رو برای نمایشگاه گروهی ” اسکله 18″ خواست از او عکس هایی گرفته شود که در آن تمام اصول ترکیب بندی نادیده گرفته شده باشد.او همچنین از عکاسان خواست از توپی در حال بالا و پایین پریدن روی یکی از اسکله ها لحظه به لحظه عکس بگیرند با این قید که تا حد امکان در وسط تصویر قرار بگیرد. او با این کار به اندازه ی کافی برای عکاسان حواس پرتی ایجاد کرد تا پرتره ای از او بماند که مانند یک عکس بد، او را نصفه در سمت چپ تصویر نشان دهد.

او همین اصل عکاسی بر اساس قوانین از قبل وضع شده را در اثری به نام ” تلاش برای عکاسی از یک توپ طوری که بالاخره در وسط تصویر قرار گیرد به کار برد. بالدساری در 38 عکس رنگی کوچک که بی مایه از نوع طنز خاص هم نبودند، نتایج این پروژه ی آزمایشی هم نام عنوان را به دست داد. آن توپ نارنجی هر از گاهی نزدیک مرکز تصویر یا حتی دور از آن قرار می گرفت؛ در مقابل، در بعضی از تصاویر گوشه ای از درختان نخل را می توان در برابر آسمان روشن و ابری کالیفرنیا به زحمت تشخیص داد. به دلیل این هدف از قبل مشخص شده که توپ تا حد ممکن در نزدیکی مرکز تصویر قرار بگیرد، بالدساری خود را از گرفتن هرگونه تصمیم در مورد ترکیب بندی های بیش تر خلاص کرد و به تصاویری دست یافت که دیگر هیچ کاری به این مسئله نداشتند که “این در کنار آن خوب می شود.” مانند نقاشی هایش در گذشته، برخوردش با عکاسی دیگر با مهارت های استادانه یا نوآوری های صوری تعیین نمی شود، بلکه با کنار گذاشتن استراتژیک یا نادیده گرفتن عمدی قوانین مرسوم راه خود را ادامه می دهد. به این روش، بالدساری تصاویری خلق کرد که حتی امروزه هیچ یک از تازگی های کنایه آمیز و جذابیت های زیبایی شناختی خود را از دست نداده اند.

منبع

-conceptual art by Daniel Marzona -Fatemeh Ebadi

Share