لباس در تاریخ هنر – بخش یکم

با شروع دوران کلاسیک یونان باستان و سپس ظهور دین مسیحیت، انسان به شکل واقع گرایانه ای وارد صحنه ی هنرهای زیبا شد؛ انسان سفیدپوست متمدن. اما این انسان واجد شرایط ویژگی هایی است که از طریق زبان اشیا و البسه معرفی می شود. هر چند فیگور ها در تعریف و بازنمایی انسان نقش بسزایی داشته و دارند، اما اشیا نیز نقش تعریف کننده ای را برای تعریف انسان در قالب اثر هنری مانند نقاشی یا مجسمه سازی به عهده گرفته اند. اشیا و البسه در نقاشی های قرون وسطی ( ۱۴۵۰-۴۵۰) برای نخستین بار خود را به عنوان نشانه ای جامعه شناختی ، دینی و حتی سیاسی معرفی کرده اند. یعنی با لباس بود که هر سوژه ای در تابلو معرفی و شناخته می شد. عیسی مسیح را به دو شکل متفاوت؛ مسیح نیمه برهنه با شالی سفید که دور بدن تکیده اش پیچیده اند، یا با ردایی کهنه و پاره نشان می دادند. در این نوع بازنمایی که به " پَشِن" معروف است هنرمند بر رنج و مصائب مسیح متمرکز می گردد تا از خلال آن ذهن مخاطب را برای همدردی و شدت بخشیدن به ایمان مسیحی آماده سازد.

 

در نقاشی های سمبولیک (غیر روایتی) مربوط به همان دوران، مسیح پس از عروج یا تصلیب در جامه ی یک پادشاه با تاجی بر سر و عصایی در دست به تصویر کشیده شده بود که در همان لحظه ی اول بی درنگ مخاطب متوجه شخصیت پیامبرگونه و الهی او می شد.

 

در دوران رنسانس نیز وضع به همین شکل بود. با نگاهی به یکی از برجسته ترین آثار نقاشی دوران رنسانس یعنی مکتب آتن اثر جاودانه ی نقاش چیره دست ایتالیایی رافائل، می توان بر اساس طراحی های لباس و فیگور ها به شخصیت و هویت فلاسفه و دانشمندان در تابلو پی برد. هرچند خود هنرمند به طور صریح به نام شخصیت های موجود در این نقاشی دیواری اشاره ای نکرده، نوع پوشش آنان خبر از هویتشان می دهد. برای مثال "دیوژن کلبی" با ردایی از هم گسیخته و نامرتب روی پله دوم تالار بزرگ تنها نشسته است که این دو عامل یعنی فیگور و لباس، نحوه ی زندگی او را نشان می دهد، زیرا او فیلسوفی پابرهنه بود که ردایی ژنده می پوشید و از مبلغین ساده زیستی بود. در همان تابلو اگر به سمت چپ و قسمت پایین بنگریم، مردی را با لباس و دستار(عمامه) می بینیم که پشت سر مرد دیگری ایستاده. او بدون شک از فیلسوفان عرب است که تحت تاثیر ارسطو و نوافلاطیون بود. او ابن رشد نام دارد. بدین ترتیب می توان به وضعیت روحی فردی مثل دیوژن و یا به ملیت فرد دیگری چون ابن رشد پی برد.

اما این اثر زیبا نکات دیگری هم در خود دارد. در این تابلو فردی با لباس و ردای کاملا پوشیده و سفید در گوشه ی چپ تابلو در حال نگاه کردن به مخاطب است. این فرد جوان رافائل نقاش است که به نحوی خود را با رنگ سفید و نحوه ی پوشش غیریونانی از سایر اندیشمندان و بزرگان متمایز ساخته است. در دوران شکوفایی و نوزایی علمی و فرهنگی اروپا یعنی رنسانس، خاندان مدیچی که از حامیان قوی و اصلی نقاشان، معماران و مجسمه سازان فلورانسی بودند، سعی می کردند تا در تمثال ها و تک چهره ها با لباسی منحصر به فرد ، فاخر و البته ساده حاضر شوند تا تمایزشان با دیگر افراد جامعه به وضوح نمایان شود.

 

 

از دوران باروک تا کلاسیک، نقش لباس در نقاشی و مجسمه سازی بیشتر به سمت به تصویر کشیدن قدرت تکنیکی هنرمند در بازنمایی رنگ یا جنس پارچه ها و حالات آنها بود. در این زمان گسترش و ارتقای تکنیک های بافت پارچه ، خود باعث آن شده بود که نقاشانی چون " هانس هولباین" و "کاراواجیو" با دقتی خارق العاده به نقاشی البسه با رنگ ها، بافت ها، طرح ها و جنس های مختلف بپردازند. در مجسمه سازی نیز هنرمندان نابغه ای مانند "لورنزو برنینی" توانستند بازنمایی پارچه های لطیفی چون ابریشم را روی مرمر به حد اعلای خود برسانند. پس از برنینی دیگر هیچ مجسمه سازی نتوانست مهارت ساخت و بازنمایی پارچه را در مجسمه سازی ارتقا دهد. ارتقا تکنیک در نقاشی تا دوران کلاسیک و هنرمندانی چون ورمیر، رامبراند، و دیگو ولاسکوئز اسپانیایی ادامه داشت. در دوره ی رمانتیک و نیز نئوکلاسیک، هنرمندان بازگشتی به نشانه گذاری های دوره ی رنسانس و قبل از آن داشتند. رویکردی که سعی داشت با رنگ، نور و هم چنین لباس، ویژگی های روحی و روانی انسان را نشان دهد.

 

در این میان، "فرانسیسکو گویا" نقاش برجسته ی اسپانیایی سرآمد هنرمندانی بود که از البسه به عنوان نشانه ای روانشناختی استفاده می کرد. برای نمونه او در دو تابلو که به "ماجای برهنه" و دیگری به "ماجای ملبوس" معروف است، زنی اسپانیایی را در دو وضعیت  برهنه و پوشیده به تصویر کشیده است. "ماجا" لقبی بود که در اسپانیا به زنان مادریدی طبقه ی متوسط و فقیر نسبت می دادند. ماجای گویا به احتمال زیاد معشوقه ی مانوئل گودوی، رئیس الوزرای اسپانیا بوده است. ماجای ملبوس لمیده بر تخت با لباسی ابریشمین و شالی صورتی رنگ دور کمرش دیده می شود که بالاپوشی طلایی بر تن دارد.

 

این رنگ سفید که( که بر اثر تابش نور محیطی در اتاق) در بخش هایی به نقره ای و خاکستری متمایل است، بازتابی در بخش پایینی چهره ی ماجا ایجاد کرده که نوعی پاکی، معصومیت یا شاید قداست را نشان می دهد.

هرچند ضربه های قلم مو در تابلوی برهنه لطیف تر است، اما وی در لباس سراسر ابریشمین تاثیر بیشتری بر مخاطب می گذارد.

ادامه دارد

Share