لباس در تاریخ هنر- بخش دوم

هنرمندان نئوکلاسیک فرانسوی با اظهار تمایل و شوق فراوان به شرق، با هیجانی زیاد در صدد کشفی جدید بودند؛ فرهنگ اسرارآمیز و رازآلود شرق نزدیک، فضاهایی شبیه به داستان های هزار و یک شب و البسه هایی با نقش و نگار عربی و ایرانی که هویت سوژه ها را بی درنگ معرفی و تعریف می کرد.

زنان و مردان "ژان دومینیک انگر" نقاش بزرگ فرانسوی از نمونه های بارز این شیفتگی فرانسویان است. با فروکش کردن این اشتیاق و زایش تدریجی مکاتبی چون باربیزون و امپرسیونیسم، لباس نقش عادی اما مهم خود را در به تصویر کشیدن مردم عادی از طبقات مختلف شهری و روستایی آغاز کرد.

در آثار هنرمندان امپرسیونیست این بازتاب های اجتماعی به خوبی مشخص است. به خصوص در آثار ادوارد مانه، کلود مونه، آگوست رنوار و نیز ادگار دگا. در تابلوی "نهار در چمنزار" ادوارد مانه که بسیاری از کارشناسان و منتقدان هنری این اثر را آغازگر مدرنیسم می دانند، دو زن بی لباس در کنار مردانی قرار گرفته اند که لباس هایی ساده و بی پیرایه بر تن دارند. طراحی لباس این دو مرد خود موضوع بخشی از انتقادات بی شماری بود که بر امپرسیونیسم وارد شد. منتقدین آن ها را منحط و فاسد نامیدند. چرا؟ چون مانه ی انقلابی، نه زنان را در شکلی اسطوره ای و پاک نمایش داده بود و نه مردان را آن چنان با قدرت و اقتدار مردانه. مانه به هیچ روی سعی نکرده بود مانند هنرمندان کلاسیک به بازنمایی و تعریف دقیق جنس کت و شلوار این دو مرئ بپردازد. دو مردی که به احتمال زیاد با نوع آرایش موها، طرح کلاه و بی قیدی ظاهرشان، دو عیاش تمام عیار بودند.

در تبلویی دیگر از آثار مانه که تک چهره ای است از امیل زولا نویسنده ی برجسته ی فرانسوی، باز هم با همان عدم رعایت و دقت توجه مواجه هستیم. منتقدین نیز می گفتند چرا جنس پارچه ی لباس زولا مشخص نیست. وی که از چهره های اصلی آزادی سیاسی فرانسه و حامی نقاشان آوانگارد بود، با نوشتن مقاله ای در سال ۱۸۶۶ و برگزاری نمایشگاه خصوصی از آثار مانه حمایت کرد. او در مقاله ی خود از مانه به عنوان هنرمند بزرگی نام برد که آثارش در موزه ی لوور جای خواهند داشت.

در واقع این تک چهره هدیه ای است در ازای حمایت های وی از هنرمند.

مانه با چیدمان ویژه در این تابلو سعی در بازنمایی شخصیت، سلیقه و پیشه ی زولا داشت. مقاله ی چاپ شده ی مذکور روی میز، نقاشی جنجال برانگیز "المپیا" ی مانه که به نظر زولا بهترین اثر اوست بر دیوار، و حضور یک نقاشی باسمه ای ژاپنی از مردی در لباس سنتی با رنگ های ناب و تخت که بدون پرسپکتیو اجرا شده، درست در پشت سر زولا که نمایانگر علاقه شدید مانه به هنر گرافیکی ژاپن است، چیدمان نقاشی را تکمیل می کند.

 

لباس در آثار کلود مونه نقش مهمی در نشان دادن تصویری از مردم عادی بازی می کند. وی با بررسی روند مُد پاریس تابلوهای خود را تبدیل به آیینه ای برای بازتاب زندگی روزمره کرد. مونه در تابلوی "زنان در باغ" دقیقا مدل های مجله های مد آن زمان را به تصویر درآورد.

امپرسیونیست ها با زمان و نور سر و کار داشتند. با سرعت به طراحی می پرداختند، رنگ ها را یادداشت گونه روی بوم می گذاشتند و سپس در کارگاه و سر فرصت به جزئیات می پرداختند. البته در برخی موارد مثل آثار دگا تمام اثر با سرعت و قدرت اعجاب آوری در همان مکان آغاز و به پایان می رسد.

آثار دگا در سالن های تمرین رقصندگان باله از همین دست هستند. دگا نه تنها با فیگورهای رقصندگان بلکه با در کنار هم قرار دادن رنگ های درخشان لباس ها و به خصوص دامن های توری، این هنرمندان ریزجثه حرکات را به نمایش  درآورده است.

اما این تنها فرانسویان نبودند که به لباس توجه می کردند. درست در همان سال ها نقاشان اکسپرسیونیست چون "ادوارد مونش" نروژی و نیز " گوستاو کلیمت" اتریشی، تعریفی سمبولیک از لباس در هنر نقاشی ارائه کردند.

 

به عنوان مثال، مونش در تابلوی "حرکت زندگی" که به بازنمایی نمادین مراحل مختلف زیست آدمی می پردازد، سه لباس با سه رنگ مختلف انتخاب می کند.

جوانی با رنگ سفید که نمادی از شادابی و پاکی است، رنگ قرمز برای زمانی که زن با مردی در وسط تابلو ازدواج می کند و در سمت راست، زن با لباس سیاه که نماد و نشانه ای از پایان راه نه چندان طولانی زندگی انسان است.

این تابلو شاید مهم ترین اثر اکسپرسیبونیستی در زمینه ی کاربرد لباس برای ارائه ی مفهوم باشد.

 

اما در کنار مونش باید به گوستاو کلیمت نیز اشاره ای داشته باشیم. کلیمت در طراحی لباس به خصوص دکوراتیو و تزئینات اهمیت زیادی می داد و این عناصر تزئینی و انتزاعی شامل دایره ها، مربع ها یا مثلث هایی است که در بسیاری از نقاشی های وی تمامی سطح لباس ها و حتی محیط اطراف سوژه ها را پوشانیده اند. در تابلویی به نام "مرگ و زندگی" در سمت چپ کادر، فرشته ی مرگ با لباسی آبی رنگ که انباشته از صلیب های کوچک و بزرگ است، به انسان هایی سرشار از زندگی و زایش که با پارچه هایی به رنگ صورتی، قرمز،نارنجی و طلایی پوشانیده شده اند، می نگرد.

همزمان با گسترش نقاشی امپرسیونیستی در فرانسه، مردم شاهد ابداع وسیله ی جدید و مهمی بودند به نام دوربین عکاسی و از آن پس بود که دو صنعت عکاسی و در پی آن سینما نیز جایگاه مهمی در هنرهای زیبا یافتند. ائاسط قرن نوزدهم به طور کلی هیچکس عکاسی را آن چنان جدی نمی گرفت و تنها آن را به عنوان وسیله ای سرگرم کننده قلمداد می کردند. این دو هنر و صنعت توانستند سرنوشت انسان را در قرن بیست و یکم به کلی تغییر دهند که در مطالب آینده به چگونگی تاثیر آن بر دنیای مُد خواهیم پرداخت.

 

منابع:

Conceptual Art and Fashion in the 21st Century by Shirin Abedinirad

www.york.ac.uk

www.cambridge.org

www.visual-arts-cork.com

 

Share