هنر مفهومی و مُد – بخش دوم

اواسط قرن بیستم، عکاسی و سینما قابلیت های خود را در زمینه نشان دادن تصویر انسان مدرن به خودش اثبات کردند. حال عکاسی تبدیل به اجتماعی ترین هنر زیبا شده بود. مردم می توانستند به راحتی و با خرید یک دوربین ساده عکاسی کنند.

از سویی دیگر عکاسی توانست بازتابی واقع گرایانه از فرهنگ و مشتقات آن از جمله لباس را به انسان دوباره معرفی کند. می توان اینطور گفت که عکاسی نزدیک ترین و آشناترین هنر به طراحی مد و لباس در غرب بوده و هست. عکاسی مد اینک خود تبدیل به رشته ای کاملا مستقل شده است. مجلات مد بدون حضور عکاسی و وجود عکس و عکاس نمی توانند گزارش صحیحی از رویدادهای مربوط به خود داشته باشند.  

اگر هنر عکاسی پیوندی مستحکم با طراحی لباس دارد، می توان نتیجه گرفت که هنر سینما هم از همان ابتدا توانست با لباس و طراحی آن در ارتباط مستقیم قرار گیرد. این ارتباط آن قدر قدرتمند شد که رشته ای به نام طراحی لباس صحنه پدید آمد تا بتواند به شکلی تخصصی و حرفه ای بر مبنای خواسته ی کارگردان و محتوای فیلمنامه ، لباسی را طراحی کند تا بازیگر با پوشیدن آن به بهترین شکل نقش شخصیت های موردنظر را ایفا کند. باید در نظر گرفت هم که طراحی لباس جهانی، از اجزایی مهم تشکیل شده که از طراحی، اجرا، عکاسی، نشریات آغاز و به عرصه سینما و زندگی شخصی روزمره بازیگران و کارگردانان می رسد. این گردش بی پایان نظام عظیم طراحی لباس و مد در جهان امروز است که به اشکال مختلف با هنرهای زیبا و هنرهای مفهومی ادغام شده است.

همکاری اسکیاپارلی با سالوادور دالی، پیراهن اشکی

 

در دهه بیست و سی  زمانیکه فرانسه مرکز مد جهان بود،، عکاسانی چون هورست پی هورست، من ری، سیسیل بیتون، ادوارد استایکن، جرج هوینینگن هون و اروین بلومنفلد در پاریس گرد هم آمدند و با طراحانی همچون شَنل، اسکیاپارلی، بالنسیگا و لنوین همکاری کردند و با عکس های بی نظیرشان از مدل ها، زیبایی شناسی جدیدی را در عکاسی مد معرفی کردند.

در دهه هشتاد، هنرمندان به بررسی مد، بازاریابی و مصرف گرایی در آثار خود پرداختند و با نگاهی انتقادی و گاه با دغدغه های فمنیستی به ساختار مد، آثاری قابل توجه خلق کردند. سیندی شرمن، ونسا بیکروفت، سیلوی فلوری و باربارا کروگر از هنرمندانی بودند که هرکدام به نحوی با آثارشان نگاه انتقادی خود به جهان مد را منعکس کردند.

کروگر در اثر " من میخرم، پس هستم" خود نقدی تند به مصرف گرایی دارد.

او این جمله را در مقابل گفته ارزشمند رنه دکارت " می اندیشم، پس هستم" قرار می دهد و خبر از دنیای مصرف گرای امروز و وضعیت جامعه می دهد.

 

در کنار اینگونه تصاویر دو بعدی، هنر چیدمان به عنوان رسانه ای جدید به کمک پاپ آرتیست ها شتافته و در ادامه با پیوستن به هنر مفهومی، به عنوان شاخه ای مستقل شناخته و تبدیل به هنر ساماندهی مفهوم دار اشیا و محیط شد. هنری که با بهره گیری از فضا، ماده و تفکر قصد دارد به عنوان یک زبان موضوعات و مفاهیمی را در مکان و زمانی محدود ارائه دهد. آثار فلوری هنرمند پاپ آرت سوئیسی نمونه های اولیه ای است از بکارگیری چیدمان در جهت بیان تفکرات و نقد هنرمند به فرهنگ تجمل گرایی و مصرف کننده جهان مد؛ آثاری مثل چکمه های موندریان، کفش پرادا، کیف شَنل، کیف لویی ویتون و کیف های خرید. اینگونه چیدمان ها را برای همکاری هنرمندان و طراحان مفهومی برای همکاری با برندهای مد هموار کردند.

کمپانی نندو، چیدمان برای برند کاس

 

ادامه دارد

Share